کد مطلب:152454 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:323

بقای شریعت اسلام
او كشته شد كه دین خدا جاودان شود

جان جهان فداش كه بی مثل و گوهر است



اوضاع عمومی اسلام و مسلمین بسیار ناراحت كننده بود. فعالیت ها و تبلیغات مسموم بنی امیه علیه حضرت علی (ع) و خاندانش، و نیز تحریفات و بدعتهایی كه زیركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرایط را جهت نابودی اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهی به حكمت سلطنتی و دیكتاتوری تبدیل شده بود. روح شریعت اسلام یعنی پرهیزگاری و عدالت، در اجتماع دیده نمی شد و از احكام اجتماعی دین فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشریفات وجود داشت؛ و گاهی همین صورت تشریفاتی نیز به بدعت و بلكه فسق و فجور می گرایید. اكثر قریب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزیره عربستان زندگی می كرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حكومت معاویه وارد اجتماع شده بودند، لذا پیامبر اكرم (ص) را زیارت نكرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحی را درك نكرده بودند.

در رأس جامعه ای كه دچار بی ارادگی و ضعف نفس شده بود، حاكمی فاسق و فاجر چون یزید لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین را به ناحق با خود یدك می كشید. یك جوان قمار باز و شرابخوار، بی بند و بار و صد در صد اهل دنیا و خوشگذرانیهای آن بر مردم حكومت می كرد یك مغز الكلی كه از نظر افكار، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترین عقیده ای نداشت، و میمون بازی و هوسبازی از كارها و تفریحات روزانه اش بود. انسانهای خطرناك و دنیا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.

در چنین وضع خطرناك و دردناكی، امام حسین (ع) پای فشرد و عزم جهاد راسخ كرد و با تعداد معدودی از یاران، همراه با زنان و كودكان به استقامت برخاست، و چنین فریاد كرد: «آیا نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟ در این هنگام باید شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقای پروردگارش باشد» [1] .



اگر دیدی كه نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینی گناه است



باری، مقاومت و پایداری سیدالشهدا (ع) بود كه شریعت اسلام را بعد از اینكه در اثر طغیان معاویه و جور و بیداد او رو به اضمحلال گذارده بود، و تغییر و تبدیلی كه او و پسر ناخلفش یزید در این دین بنا گذاشته و اساس دیانت را متزلزل بلكه مشرف به انهدام نموده بودند نجات بخشید. نهضت این بزرگوار و قیام نیرومندانه اش، بقای دین را باعث گردیده، و با خون خود و اصحاب و یارانش،گلستان دین را آبیاری و نهال گلستان شریعت را سرسبز و شاداب نمودند. اگر نهضت مقدس حسین نبود از اسلام به غیر از اسلام اموی و از دین جز دین یزیدی و دین تشریفاتی چیزی باقی نمانده بود.

«مقرم» در كتاب مقتل خود می نویسد: نهضت حسین (ع) جزء اخیر از علت تامه جهت استحكام مبانی دین بوده، به طوری كه این نهضت، بین دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدایی انداخته، حق و باطل را از یكدیگر جدا نمود. لذا گفته شده است: دین را وجود مقدس محمد ی شروع نموده و بقای آن به واسطه وجود مبارك امام حسین (ع)تداوم یافت. «الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء» [2] .

این بركت بزرگ كه به خاطر وجود شریف حضرت سیدالشهدا (ع) است، از تفسیر بعضی احادیث نبوی نیز به دست می آید، از جمله این حدیث معروف شریف كه فرمود: «حسین منی و انا من حسین» [3] .

حسین از من است و من نیز از حسینم.



بفرمود احمد شه عالمین

حسین از منست و منم از حسین



بدین معنی كه امام حسین (ع) سبط آن رسول گرامی بوده و از زبان مبارك نبوت و انگشت ابهام مقام رسالت تغذیه نموده و رشد و نمای او از شیره جان نبی اكرم (ص) بوده است، و از طرفی پیامبر از امام حسین است زیرا دین آن رسول خاتم، به واسطه امام حسین و فداكاری و جان نثاری او به جهان و جهانیان نفوذ كرده و تجلیات و نورافشانی و گیتی شناسی خود را بعد از وفات پیغمبر معظم، به وسیله شهادت و جانبازی و از مال و عیال گذاشتن این بزرگوار به عالمیان جلوه و ظهور داده است.

«واشنگتن ایروینك» مورخ آمریكایی گوید: «برای امام حسین (ع) ممكن بود كه زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لیكن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد كه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او بزودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در روی ریگهای تفتیده عربستان روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین». [4]



خون او تفسیر اسلام مبین

منجی و احیاگر شرع است و دین




[1] بحارالانوار، علامهء مجلسي، ج 44 ص 381.

[2] نقل از كتاب «زندگاني حضرت ابي عبدالله الحسين» ابوالقاسم سحاب، ص 22.

[3] كشف الغمة، علامه اربلي، ج 2 ص 6.

[4] به نقل از كتاب «درسي كه حسين (ع) به انسانها آموخت» شهيد هاشمي نژاد، ص 450.